جدول جو
جدول جو

معنی سائیده شدن - جستجوی لغت در جدول جو

سائیده شدن
(چُغُ کَ دَ)
رجوع به ساییده شدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ دَ دَ)
ذرو. (تاج المصادر بیهقی). برداشتن باد چیزی را. بباد دادن و برداشتن باد چیزی را. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
تولید شدن. بوجود آمدن
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ دَ)
گوشمال یافتن. تنبیه و مجازات شدن. سرکوب شدن. منکوب شدن. شکست خوردن: و به جنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد و از لشکر وی بسیار کشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). و رجوع به مالیدن و مالیده شود، پایمال شده. از هستی ساقط شده. از بین رفته: گفت این چه بود که ما کردیم لعنت خدای براین عراقیک باد، فایده ای حاصل نیامد و چیزی به لشکر نرسیدو شنودم که رعایای آن نواحی مالیده شدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 468) ، له کرده. له شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نشان او آن است که نرم و سپید بود و زود مالیده شود و آنچه نر باشد... سخت باشد و دشخوارمالیده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
پراکنده شدن برافشانده شدن افشانده شدن، ریخته شدن برشاشیده شدن، یا از هم پاشیده شدن، از هم متلاشی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیده شدن
تصویر مالیده شدن
مالیده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار